هنوز فینگلیش مینویسید واقعاً؟
Read More »Tweetoid @ June 04, 2017 at 10:36AM
کاش تا آخر تابستون هوا اینجوری بمونه؛ خنک، ابری، خنک، خنک.
Read More »Tweetoid @ June 04, 2017 at 01:08AM
مالیخولیا.
Read More »Tweetoid @ June 04, 2017 at 01:04AM
خدای من شاهدی که چهقدر من این بشر رو دوست دارم.
Read More »Tweetoid @ June 03, 2017 at 09:57PM
از اندوه باطل رها شو؛ مسیر جهان دورهگردیست. به چشمان نمناک مهتاب زمین لکّهای لاجوردیست. #چارتار.
Read More »Speechlet @ June 03, 2017 at 01:43PM
گاهی فکر میکنم، واقعاً «حرمت دماء» و ارزشمندی خون انسانها (و به طور خاصتر، مؤمنین) چه جایگاهای در منظومهی حماسی-احساسی انقلابی بزرگواران دارد؟ و آیا در قاموس دین تقیه برای حقن دماء اینقدر مذموم و بزدلانه است؟ و این که گفته شده «اینها میترسیدند، من نمیترسیدم» آیا ترس از جان …
Read More »Tweetoid @ June 03, 2017 at 02:38PM
چه خواب عجیبای؛ داشتم یه کاری میکرذم، پستچی زنگ زد، جواب دادم گفت اشتباه زده، رفتم پایین دیدم دارند همبرگر از تولید به مصرف میفروشند، رفتم دنبال کرهی محلی، که خیلی هم ارزون بود.
Read More »کان سوخته را جان شد و آواز نیامد.
این شبها، این حشرات اشک من رو درآوردهاند. امشب یک (بلکه دو) شبپره در اتاقم خود رو به در و دیوار و چراغهای کاغذیم میکوبیدند. شمع روشن کردم که طبق افسانهها بیاد و خودش رو به آتش بکشه، که علیرغم انتظار رخ نداد. یک بار که روی چراغ ایستادهام در …
Read More »رواننگاشت یک | لا مِساس در تاریکی
«دارم جنبههای جدید و مرموزی از روانم رو کشف میکنم. خیلی عجیبه ها، یه زمانی روانام چونان موم در دست من بود،» این جمله قرار بود مفتاح دو سه توییتای باشد که نگذاشتم کارشان به زادن بکشد، که هدر میرفت. امّا ادامهاش: … اگر در مقابله با برخی تغیّرات ش …
Read More »مجهول مخفی | سوگوارهی حضرت مادر؛ یک دیباچه، شانزده پرده، یک مؤخره.
دیباچه | والله خدا کند. گفتند «فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟افسانه باشد این همه …» گفتم «… خدا کند»[1]سید حمیدرضا برقعی پردهی اوّل | خانهی دختر، کوچ پدر. عایشه میگوید که: فاطمه را بخواند و با او سخنی پنهان بگفت.فاطمه بگریست.پس سخنی دیگر بگفت.فاطمه بخندید.من هیچ کس را ندیدم که …
Read More »