Tag Archives: بالیده

انسجام و استخوان یافته. شاید ویرایش بعدی هم بطلبد.

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی؟

بدخوابی -دیر یا زود- مرا خواهد کشت انگار؛ دارم مطمئن می‌شوم که حتماً چنین خواهد کرد؛ اگرنه فوراً. مدتی است، شاید بیش از دو ماه، که رؤیاهای بسیاری می‌بینم و بسیار مشوش. عموماً هم آغشته به هراس و هم‌راه ترس. همان اضغاث احلام[1]خواب‌های شوریده و درهم و برهم و پریشان …

Read More »

بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر | زبان انگلیسی آکادمیک.

یادگیری زبان‌های خارجی از اوّلین نیازهای هر پژوهش‌گری ست که می‌خواهد افزوده‌ای برای جهان آکادمیک داشته باشد. در کشور ما انگلیسی عملاً تدریس نمی‌شود و قاطبه‌ی افراد هم عموماً آموزش دنباله‌دار و عمیق زبان نمی‌بینند. حتی قشر تحصیل‌کرده هم مادامی‌که کارش به اپلای نخورده نیاز چندانی به یادگیری زبان در …

Read More »

بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند | درباره‌ی این وب‌گاه

داغ|دل مجال روایت‌گری من است از آن‌چه می‌یابم، آن‌گونه که به نظرم می‌رسد؛ شعار داغ|دل این بیت حافظ است: من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوشکه تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی. داغ|دل مجموعه‌ای از نوشته‌هایی ست که منعکس‌کننده‌ی نظرات شخصی و افکار بعضاً ناپخته‌ی من است، یا مطالبی که …

Read More »

ای صاحب کرامت شکرانه‌ی سلامت | تجربه‌ی اول‌شخص اختلال دوقطبی.

[برگرفته از وبلاگ قاپیدنِ سپیده‌دم.] هرشب، همین که پتو را روی خودم می‌کشم رو به تاریکی مناجات کوتاهی می‌خوانم، «خدایا، شکرت که سالم ام، شکرت که خانه‌ای دارم.» طی آخرین -و بدترین- بحران روحی‌ام در سال 2014 و 2015، زمان‌هایی بود که هر عنوانی برای من صدق می‌کرد، مگر «سالم». …

Read More »

در من رواجِ پیشه‌ی آهنگران پر است | برای قاسم بن الحسن.

در من رواجِ پیشه‌ی آهنگران پر است.

باز است روی سیبِ جمالم دهانِ نعلمانده‌ست روی صورتِ ماهم نشانِ نعل دستِ تو دور دید و به الفت مرا گرفتبر گردنم نشسته ردِ بازوانِ نعل خوش کرده جا به کامِ شریفم از این جهتبوسیدنی‌ست—از همه جا—آستانِ نعل زخمی ست زخمِ راه که بر جان اثر کندرفته‌ست لای زخمِ دلم …

Read More »

روایت اصبغ | سوگواره‌ی مختصر حضرت پدر.

«یا قاهر العدو» ، رنگ و روغن، حسن روح الامین.

پیش‌درآمد | امشب طبیب هم به علی گریه می‌کند.‏ هنگامی که أثیر بن عمرو سکونی کوفی—که طبیب صاحب‌کرسی‌ای بود و زخم‌ها را معالجت می‌کرد—به شکافتگی سر امیرالمؤمنین نگاه کرد، ریه‌ی گوسفندی طلبید؛ رگی از میانه‌ی آن خارج کرد و در زخم بگذاشت و در آن بدمید. پس رگ را درآورد …

Read More »

روان‌نگاشت یک | لا مِساس در تاریکی

«دارم جنبه‌های جدید و مرموزی از روانم رو کشف می‌کنم. خیلی عجیب‌ه ها، یه زمانی روان‌ام چونان موم در دست من بود،» این جمله قرار بود مفتاح دو سه توییت‌ای باشد که نگذاشتم کارشان به زادن بکشد، که هدر می‌رفت. امّا ادامه‌اش: … اگر در مقابله با برخی تغیّرات ش …

Read More »

مجهول مخفی | سوگواره‌ی حضرت مادر؛ یک دیباچه، شانزده پرده، یک مؤخره.

دیباچه | والله خدا کند. گفتند «فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟افسانه باشد این همه …» گفتم «… خدا کند»[1]سید حمیدرضا برقعی پرده‌ی اوّل | خانه‌ی دختر، کوچ پدر. عایشه می‌گوید که: فاطمه را بخواند و با او سخنی پنهان بگفت.فاطمه بگریست.پس سخنی دیگر بگفت.فاطمه بخندید.من هیچ کس را ندیدم که …

Read More »

در نکوهش توییتر

خود من از حدود پاییز 89 درگیر شبکه های اجتماعی شدم، به اصرار اکید دوستی خارج رفته، و به فیسبوک. میزان وقت و انرژی و اعصاب اتلاف شده را خودم طبعاً نمی دانم، هر چند که افزونه[1]extension و برنامک[2]app, application رسکیوتایم[3]Rescue Time آمار های تکان دهنده ای از زمان گذاری …

Read More »

در باب اذهان دیگر – مقدمه

مسأله ی اذهان دیگر را شاید بتوان از شکنجه‌گاه های فلسفه عنوان کرد.   جریان غالب در فلسفه ی ذهن، برای انسان (لا اقل خود فیلسوف غواص در این مباحث) آگاهی، کیفیات ذهنی/حسی، و اختیار آزاد قائل است. تفصیل طولی و عرضی و عمقی هر کدام از این موارد به …

Read More »