پیشدرآمد | امشب طبیب هم به علی گریه میکند1.
هنگامی که أثیر بن عمرو سکونی کوفی—که طبیب صاحبکرسیای بود و زخمها را معالجت میکرد—به شکافتگی سر امیرالمؤمنین نگاه کرد، ریهی گوسفندی طلبید؛ رگی از میانهی آن خارج کرد و در زخم بگذاشت و در آن بدمید.
پس رگ را درآورد و دید که سپیدپارههای مغز بر آن نشسته.
گفت «ای امیرمؤمنان، وصیت به جای آر که دشمن خدا ضربهاش را به اندرونهی مغز تو رسانیده2.»
مشهور است3 که ابن ملجم خنده میزده، میگفته که «چه امّید دارید؟ هزار درهم بهر شمشیر و صیقلش دادهام و هزار درهم از برای زهر.»
زهرِ جاری به اندامها دویده | امشب عدو هم به علی گریه میکند.
اصبغ بن نباتة گوید4:
وقتی ابن ملجم به اميرالمؤمنين علیهالسّلام ضربت زد، با برخی از اصحابمان—من، حارث، سوید بن غفلة، و جماعتی همراهمان—روانه شدیم. پس در پشت در بنشستیم.
پس صدای گریه شنیدیم، پس بگریستیم.
سپس حسن بن علی علیهالسّلام بر ما خارج شد و گفت «امیرالمؤمنین به شما میگویند به خانههای خویش رهسپار شوید.»
پس همه به خانههاشان رفتند، غیر از من.
سپس گریه از خانهی او شدّت یافت، پس گریستم.
حسن بن علی بیرون آمد و گفت «مگر به شما نگفتم بروید؟»
گفتم «به خدا قسم نه، ای فرزند پیغامبر خدا! جانم از من پیروی نمیکند، و پایم مرا حمل نمیکند که بروم، مگر این که امیرالمؤمنین را ببینم.»
پس گریستم.
پس حسن بن علی داخل رفت و چندی نگذشت تا بیرون آمد و به من گفت «وارد شو.»
پس بر امیرالمؤمنین علیه السّلام وارد شدم، که او را دیدم که تکیه داده، و به عمامهای زردرنگ بر سر خویش تاج گذاشته؛
—عصارهی جانش کشیده شده بود و رخسارهاش زرد گشته بود—
و ندانستم که چهرهاش زردتر بود یا عمامهاش.
پس خویش را بر او انداختم،
و بوسیدمش،
و گریستم …
فرمود «گریه نکن، ای اصبغ، به خداوند سوگند که آن بهشت است.»
گفتم «فدایت شوم، قطعاً میدانم به خدا قسم به بهشت رهسپار اید؛
برای از دست دادن شما گریه می کنم … .»5.
مؤخره | شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است1.
چون بامداد شد، حسن بن علی به میان مردم آمد و خطبه کرد:
ای مردم، دیشب مردی شما را ترک گفت که پیشینیان در هیچ دانشی از او سبقت نگرفتند و پسآیندگان نیز به هیچ کرداری به او نخواهند رسید6.
… مرغ از قفس پرید، ندا داد جبرئيل:
« … اینک شما و وحشت دنیای بی علی»
—عظّم الله اجورکم.—
- از شعر غلامرضا سازگار.
- بحار الأنوار، ج 42، ص 234.
- به مختصر جستجویم در جایی نیافتم.
- بحار الأنوار، ج 42، ص 204.
- ادامهی روایت را هم بخوانید.
… فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَعْلَمُ وَ اللَّهِ أَنَّكَ تَصِيرُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّمَا أَبْكِي لِفِقْدَانِي إِيَّاكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِّثْنِي بِحَدِيثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنِّي أَرَاكَ لَا أَسْمَعُ مِنْكَ حَدِيثاً بَعْدَ يَوْمِي هَذَا أَبَداً.
قَالَ نَعَمْ يَا أَصْبَغُ؛ دَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ يَوْماً فَقَالَ لِي:
يَا عَلِيُّ انْطَلِقْ حَتَّى تَأْتِيَ مَسْجِدِي ثُمَّ تَصْعَدَ مِنْبَرِي ثُمَّ تَدْعُوَ النَّاسَ إِلَيْكَ فَتَحْمَدَ اللَّهَ تَعَالَى وَ تُثْنِيَ عَلَيْهِ وَ تُصَلِّيَ عَلَيَّ صَلَاةً كَثِيرَةً ثُمَّ تَقُولَ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ لَعْنَةَ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ لَعْنَتِي عَلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ مَوَالِيهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ.»
فَأَتَيْتُ مَسْجِدَهُ وَ صَعِدْتُ مِنْبَرَهُ فَلَمَّا رَأَتْنِي قُرَيْشٌ وَ مَنْ كَانَ فِي الْمَسْجِدِ أَقْبَلُوا نَحْوِي فَحَمِدْتُ اللَّهَ وَ أَثْنَيْتُ عَلَيْهِ وَ صَلَّيْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَاةً كَثِيرَةً ثُمَّ قُلْتُ:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ أَلَا إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ لَعْنَةَ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ لَعْنَتِي إِلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ مَوَالِيهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ
[قَالَ] فَلَمْ يَتَكَلَّمْ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ إِلَّا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَإِنَّهُ قَالَ «قَدْ أَبْلَغْتَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ لَكِنَّكَ جِئْتَ بِكَلَامٍ غَيْرِ مُفَسَّرٍ» فَقُلْتُ أُبْلِغُ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ.
فَرَجَعْتُ إِلَى النَّبِيِّ فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَقَالَ «ارْجِعْ إِلَى مَسْجِدِي حَتَّى تَصْعَدَ مِنْبَرِي فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَيَّ ثُمَّ قُلْ أَيُّهَا النَّاسُ مَا كُنَّا لِنَجِيئَكُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا وَ عِنْدَنَا تَأْوِيلُهُ وَ تَفْسِيرُهُ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا أَبُوكُمْ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا مَوْلَاكُمْ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا أَجِيرُكُمْ.»
- علم برای پیشینیان و عمل برای پیشینیان و پسآیندگان در دو منبع مختلف آمده (که شاید علم تصحیف عمل باشد) و در یک نقل هیچ کدام نیامده. لذا در مجموع ترجمه ترکیب نقلهاست. ادامهی خطبه هم در نقلها تفاوتهایی دارد. به ترتیب بنگرید به بحار، ج 25، ص 214، و بحار ج 43، ص 362، و بحار ج 40، ص 87.
برای مورد شماره ۳ رفرنسش تو منتهی الآمال شیخ عباس قمی هست. البته اون خندهای زد رو مطمئن نیستم ولی ۲ نقل مرتبط با اون جمله وجود داره.
ممنون. اگه بتونی بیابی و برسونی ممنون میشم.