خود من از حدود پاییز 89 درگیر شبکه های اجتماعی شدم، به اصرار اکید دوستی خارج رفته، و به فیسبوک.
میزان وقت و انرژی و اعصاب اتلاف شده را خودم طبعاً نمی دانم، هر چند که افزونه[1]extension و برنامک[2]app, application رسکیوتایم[3]Rescue Time آمار های تکان دهنده ای از زمان گذاری های من از اوّل ژانویه ی امثال (25 روز اخیر) نشان میدهد.
https://twitter.com/iHaqi_/status/823685492721991680
این نوشته ها شاید اعترافواره ای باشد برای خود من، و نیز شاید مفید برای شما.
توییتر چه به ما میدهد؟
توییتر مانند یک مهمانی ست. اگر تجربه ی دقیق/عمیق تر ای داشتم شاید با قطعیت بیشتری میگفتم کوکتلپارتی[4]مهمانی -مثلاً عصرانه- ای که در آن مشروبات الکلی عموماً ترکیبی سرو میشود. ویژگی اصلی این مهمانی سر پا بودن … Continue reading. شما وارد آن میشوید، و با دیگرانی وارد صحبت میشوید. شاید هم فقط سکوت کنید، امّا مدام میچرخید و پرسه میزنید، در برخی حلقه های افراد و زنجیره های حرف ها دخیل میشوید؛ تنها محدودیت شما این است که با هر نفس فقط در حد جیکجیک گنجشککان میتوانید سخن بگویید، در حدّ جیک (توییت[5]tweet) هایی با 140 کاراکتر. البته در کنار آن میتوانید تصویر یا نوشته ای را هم نشان دهید، یا به منبعی خارجی ارجاع و لینک بدهید. در برخی از حلقه ها فقط میشنوید و میگذرید، برخی شما را به اعجاب و تحسین وا میدارد و دستی به نشانه ی بر شانه ی فرد میزنید و اورا فیو[6]fave, favorite میکنید. گاهی به او پاسخی میدهید و ریپلای[7]reply میکنید. گاهی هم از صحبتی خوشتان میآید و دیگری و دیگرانی را صدا میزنید تا مشارکت کنند، و منشن[8]mention شان می کنید. ضمناً شما اید که تعیین میکنید که صحبت های چه افرادی را مشخّصاً بشنوید، و قطعاً نویز پسزمینه ای را هم خواهید شنید. در مواردی شخصی سخنان آهنگین میگوید که مانند #هشتگ[9]hashtag جلب توجّه میکند. ویژگی آهنگین بودن این است که اگر اعضای حلقه ای شروع به همسرایی کنند، جلب توجه میکند و میتواند تبدیل به ترند[10]trending محدوده یا کل جهان مهمانی بشود.
گاهی میشود که سخنی آن قدر جالب است که فردی آن را تکرار میکند (بازجیک، یا ریتوییت[11]retweet) و یا چیزی بر آن میافزاید و نقل قول (کووت[12]quote) میکند
به هر حال در این بین شما هستید که انتخاب میکنید که در چه حلقاتی دخیل شوید یا سخن چه کسانی را بشنوید. یعنی شما سازنده ی جیکستان شخصی خود (یا همان تایملان[13]timeline) هستید. هر چند که با این حال، نویز زمینه و خصوصاً همسرایی ها به گوشتان خواهد خورد. از عجایب ریتم این است که دیگرانی را هم با خود همراه میکند، لذا ممکن است اطرافیان شما هم با شنیدن سرود های حلقات آن ها را با خود زمزمه کنند، و آرام آرام غرق آن بشوند. شما در هر زمان بخواهید میتوانید دیگران را از شنیدن سخنان خود محروم کنید یا صدایشان را نشنوید، با بلاک[14]block کردن، و یا این که کمتر بشنوید، یا ساکت و میوت[15]mute کردن. لازم به ذکر است که حواس شما هم سالم است، و اگر کسی بر شانه ی شما بزند یا سخن شما را باز گو و نقل قول کند، یا شما را مخاطب قرار دهد یا شما را جایی صدا بزند شما متوجه میشوید، چون نوتیفیکیشن[16]notification آن را دریافت میکنید!
این شاید شبیه ترین تمثیل موجود و ممکن برای توییتر باشد، با دو تفاوت اساسی. یک این که در توییتر شما میتوانید در پیوستار فضا-زمان جا به جا شوید، لذا اگر همزمان با توییتی نباشید، میتوانید به آن دست یابید. (یکی از نقاط ضعف تمثیل همین جا ست.)
تفاوت بنیادین دیگر این است که نه نوشیدنی ای در کار است، نه خوردنی ای! لذا نه سیر و نه مست میشوید، نه احساس سیری و سرسنگینی[17]یکی از دوستانِ جان به درستی اشاره کرد که سرسنگینی به معنای بیتوجهی و بیعلاقگی (احتمالاً ناشی از تکبّر) هست، … Continue reading به شما یادآوری میکند که «وقتشه دیگه آروم آروم خداحافظی کنم.»
حتّی اگر لذّت نوشیدن و خوردن را هم در کوکتلپارتی توییتر نبرید، لااقل سه نوع لذّت اساسی را تجربه خواهید کرد:
لذّت سخن گفتن، که مخرج مشترک ارضای بسیاری از نیاز های روحی و روانی و بعضاً جسمی ماست (بله، از جمله غر/نق زدن)
لذّت شنیدن و دانستن، که می تواند به کنجکاوی و فضولی کردن هم منجر شود.
لذّت تحسین شدن و بر خویشتن بالیدن.
و غیر این لذّت ها و لذّت های معطوف به محتوا (از جمله شوخطبعی) لذّت های دیگری هم میتواند در میان باشد، مانند لذّت معروف شدن، لذّت تأثیر گذار بودن (و یا حتّی احساس «مؤثّر/مفید بودن»)
به نظر من، این سه لذّت اساس اعتیاد ورزی به توییتر را تشکیل میدهند.
چرا اعتیاد انگیز است؟
دلیل انتزاعی اعتیاد وجود پاداش[18]reward های مختصر اما پیوسته است. ذهن ما این گونه ساختار بندی شده (و در واقع، مغز ما این گونه سیمکشی یا عصببندی) شده که بسیاری از آموخته های خود را از راه پاداش و عقاب بیابد و بیاموزد. این گونه است که ذهن میآموزد برای رسیدن به فلان پاداش و خوشی، باید فلان رنج و مشقّت را تحمّل کند، و یکی از این مشقّت ها صبر است، صبر بر نداشتن، نرسیدن، و صبر بر مرتکب نشدن. به همین دلیل است که از ارکان آموزش و پرورش آموختن صبر به کودکان است، به صورت مداوم و تدریجی.[19]این جمله ی اخیر از صحبت های دکتر امانی، روانشناس بالینی اقتباس شده.
به نظر میرسد کاری که اعتیاد میکند، ایجاد میانبر در فرآیند یادگیری[20]learning مغز است. به این ترتیب که مغز منبع لذّتی را مییابد که سهلالوصول است و در دسترس، و به آن عادت میکند و در فرآیند معیوب یادگیری، راه کسب آن را میآموزد و مدام بیشتر میجوید[21]سعید نوری آزاد یک بار که برای مدّتی فیسبوک ش را معلّق کرده بود، فیسبوک را در مقابل وبلاگ به خودارضایی در … Continue reading. حال اگر مغز مقرّری روزانه اش را نیابد، بلکه مقدار بیشتر ناشی از حرصورزی اش را، طبعاً آشفته میشود.
فرآیند دیگری که وابستگی به اعتیاد را تقویت میکند، پناه بردن به آن در سختی ها و دشواری ها و ناخوشی ها و مصائب است. و این پناهگاه امن و دلچسب و آغوش گرم و نرم از طرفی جبران کمبود های ماست. خصوصاً در مورد توییتر که شبیه ساز اجتماع نیز هست، نیاز ما به همدم نا داشته را جبران میکند، و به تنهایی های ما گرمی نفس های دیگرانی که احتمالاً به آن ها علاقه مندیم (یا میشویم) را می پاشد. از طرفی مرهم دلتنگی ها ست، که با شخصی که نمیتوانیم دستش را بگیریم و در چشمانش بنگریم هم کلام میشویم و همدم میشویم. اگر حوصله ی مان از محیط و جمع واقعی و فیزیکی موجود سر برود، میتوانیم تقریباً در هر زمان و مکان سری به خلوت پر شور درون گوشی مان بزنیم و خود را از اطرافیان سرد خود رها کنیم.
حالا چرا ترک کنیم؟
اصولاً عقیده ندارم که هر چه علائم اعتیاد گونگی داشت را باید ترک کرد. من عموم این بازخورد ها را در مقابل قهوه و شعر حافظ دارم، ممکن است (بلکه انتظار میرود) با یار موافق هم دست بدهد. آن چه که بر آن تأکید دارم این است که اگر وابستگی و اعتیاد ای ندارید، آن را اضافه نکنید که محدودیت زاست.
باید اشاره کنم که شاید همین میزان هم میتوانم در ستایش توییتر بگویم. ولی برای ترک، دلایل مهم تری باید داشته باشیم، که فکر میکنم دارم. در ادامه مهم ترین دلایل ترک توییتر را عنوان میکنم، که میتواند برای شما معتبر نباشد. مهم این است که این دلایل برای شخص من قابل تأمّل است.
- غیر طبیعی بودن
به نظر من طبیعت روابط بین فردی از اوّل این گونه ساخته/خلق شده (چه با فرگشت، چه با خلق الاهی) که زبان بگوید و گوش بشنود و چشم ببیند و پوست لمس کند و بینی ببوید. قرار بوده همه (یا اکثر) حواس ما درگیر رابطه های یک به یک یا یک به چند باشد. هم از نظر قرابت فیزیکی هم از نظر اختصاص زمانی. خب این در رساج نابود شده. یعنی پیش تر شخص در آن واحد یک کار میکرد و آن ارتباط با انسانی دیگر بود، یا این که در بدترین حالت کار های دیگری هم میکرده ولی در آن واحد با یک نفر مکالمه (حضوری یا تلفنی) میکرده. به نظر میرسد ارتباطات مصنوعی (و ناقص) ای که به این قرابت فیزیکی و اختصاص زمانی را نداشته باشند، لااقل در ناخود آگاه ما کمبود هایی را بر جای میگذارند، و در برخی موارد آزار دهنده میشوند.
این شاید مهم ترین ایراد وارد بر رساج باشد، بسیاری از مشکلات دیگر هم مستقیم یا غیر مستقیم به همین بر میگردند.
- اتلاف وقت اندک اندک ولی بسیار زیاد
رساج (و خصوصاً در اکنون من، توییتر) زمان فوق العاده زیادی را از من میگیرد، به قدری زیاد که از بیان آن شرم دارم (روم به دیوار!)
- زامبی/ترول/فیک های پرشمار:
موجودات ای در این مهمانی هستند که جز پاچه گرفتن کار دیگری ندارند، و به سراغ شما هم خواهند آمد، به وقتش.
- درگیری های بی ارزش در محل
چه ارزشی دارد من به کسی که نمیخواهد بفهمد، بفهمانم چرند گفته؟
https://twitter.com/iHaqi_/status/822977760373121024
- درگیری های بی ارزش خارج محل
شما را نمیدانم، ولی برای خود من (احتمالاً مانند بسیاری دیگر) بستن گفتگو های ناتمام در ذهنم دشوار است، برای همین شوق اکیدی دارم که به سرانجام برسانم. از این بد تر، وقتی هم که گفت گو به پایان میرسد، باز قسمتی از ذهنم در هزار توی صحبت ها (تقریباً فارغ از محتوا، که دعوا باشد یا ابراز دلتنگی یا محبت به کسی یا مشورت قبل از تصمیمگیری) جا میماند، خودآگاه یا ناخودآگاه. برای جمع شدن این جگر پاره های ذهنی زمان و سکون و سکوت لازم است، و بدون آن تمرکز، بسیار دشوار.
- دانستم، که چه؟
میلیون ها فکت در عالم هست، میلیون ها جوک، میلیون ها سخن عاشقانه و ادبی، چه لزومی دارد من همه شان را بدانم؟ چرا باید بدانم که کانگورو چه گونه ابراز علاقه میکند؟ چرا باید بدانم که «تو رفتی و کوفت»؟ بسیاری شان بسیار زیباست، ولی بهتر نیست از زبان یار خودم بشنوم، یا خودم به ذهن برسد و به یار بگویم؟
- دنیای سیاه و اخبار تلخ آن
نیاز به توضیح دارد؟ روزی نیست که در آن یا کسی را نگرفته باشند، یا قتلی نشده باشد، یا اختلاسی به هم نپیوسته باشد، یا بیشعوری حماقتی نکرده باشد. به قول حافظ،
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
خب وقتی کاری از من بر نمیآید، به من چه؟ ممکن است گفته شود «مانند کبک سرت رو کردی زیر برف!» یا «تو کز محنت دیگران بیغمی، فلان» امّا واقعاً باید به شما نشان داد غم داری و غم نداری را؟ باید غرق غصه شد و فلج شد و کاری هم برای فلاکت های دیگر نتوان انجام داد؟ چرا باید تلویحاً و تصریحاً مجبور شوم واکنش نشان دهم؟ این چه انتظار تباهی ست؟ (توضیح بیشتر در بعدی)
- جو های بیخود، جو گیری های کور
هر اتفاقی که در عالم هستی بیفتد، جو میافتد که افراد فاقد صلاحیت اظهار نظر (=چرند) کنند و راهکار ارائه دهند، و به خاطر بلند تر فریاد زدن ترانه ی خود در مهمانی، بخواهند یکی از مهمان ها، چه میدانم، مثلاً لخت شود. منطق همین قدر تباه. بعد میبینی افراد هر چرندی که پیش تر میگفتند را در این جو میچپانند. خب مجبورید؟ از این ها مهم تر، شما در جریان اید؟ این رویه ی مدّ نظر شما اخلاقی و قانونی هست؟ این کار شما اثر دارد اصلاً؟ (در جواب این سؤال آخر، انواع و اقسام قصّه ها گفته میشود، اگر فکر میکنید جواب این آخری را دارید، به پرسش های قبلی بیندیشید.) و باز این نکته که چرا باید تلویحاً و تصریحاً مجبور شوم واکنش نشان دهم؟ این چه انتظار تباهی ست؟
https://twitter.com/zenomek/status/823489987010297856
- مکالمات بیهوده و عبث
که عموماً با (: و :دی شروع و پایان میپذیرند، و نه مزیت روانشناسانه دارند، نه برتری فرگشتی[22]برتری فرگشتی (به تعبیر من) یعنی چیزی که صاحب آن را در فرآیند فرگشت برتر از دیگران بکند، یا در برزیستی (بقای) خود … Continue reading، نه هیچ. تعارفات تباه روزمره.
مثال:
[یکی از فالو شدگان که احتمالاً هرگز هم از نزدیک او را نخواهم دید، نه مزیت فرگشتی نه روانی] چایی ریختم.
[ریپلای من] :دی :دی چای کیسه ای یا چای دمی؟ :دی :دی
- چرندیات روزمره
مکالمات بی هدف که قبلاً در جمع های فیزیکی دوستانه (مثلاً در سایت دانشکده، بوفه ی دانشگاه، غیره) گفته میشد، به این مهمانی منتقل شده، با این تفاوت که عناصر فیزیکی و زمانی خاطره ساز شدن و ارضای روانی را هم از دست داده، و حتّی جای آن را هم گرفته. یعنی احتمالاً همه افرادی را میشناسیم که با دیدنشان شاد و پر انرژی میشدیم (هر چند جز چرندیات بی مایه و روزمره ردّ و بدل نمیکردیم) حال دیگر نمیبینیمشان و چرندیات همچنان باقی امّا تسکین کذا، مفقود. خب چه کاری ست؟
- اعصابخردی و تأسّفخواری
در موارد بسیاری (از جمله ماجرای اخیر پلاسکو، چنان که افتد و دانی[23]نوشته ی جدا ای میطلبد. نگاشته که شد لینک میدهم، بفضله و منّه.) شاهد بیاخلاقی، بیشعوری، و کثافتکاری فزاینده و فراگیر بین قشر عظیم شرکت کنندگان در این مهمانی هستیم. خب دیدن این تباهی گسترده در بین این قشر عظیم، آزار دهنده و روحخراش نیست؟ برای من که هست.
- افزایش دلتنگی ها
این زمانی آشکاره تر میشود که برای مدّت کوتاه یا بلند مهاجرت یا مسافرت کرده باشید، و مدام دوستان و عزیزان تان را ببینید و نبینید؛ فقدان ارتباط فیزیکی واقعی. این مشکل بیشتر در فیسبوک پدید میآمد (برای چند دوستی که زود تر از ما اپلای کردند به وضوح تمام شاهد بودم.) هر چند که در توییتر ارتباطاتم کمتر صمیمانه (با سابقه ی دوستی فیزیکی قبلی) بود، ولی به هر تقدیر، دلتنگی نسبت به آدم ها را اگر ایجاد نکند، قطعاً میتواند به دلتنگی وطن و ما فیها دامن بزند.
- ایجاد دلبستگی ها
شاید باز هم این مبتلا به همه نباشد، ولی در برخی (اگر نگوییم بسیاری) از انسان ها (از جمله من) همنشینی با انسان های جالب طبعاً به علاقه مندی هایی منجر میشود، در سطوح مختلف، با عمق های متفاوت. به نظر میرسد لااقل حدودی از این ساز و کار به درستی در انسان ها تعبیه شده یا توسعه یافته؛ چرا که انسان حقیقتاً حیوان اجتماعی است و این عُلقه ها لازمه ی زیست اجتماعی او.
باز هم در این حالت همنشینی مصنوعی ای پدید میآید که به در بسیاری از موارد مطلقاً به همنشینی فیزیکی نمیانجامد، بلکه از حداقل هایی هم فراتر نمیرود. مثلاً من احتمالاً نمیتوانم یکی از این افراد را انتخاب کنم و وارد مسائل و اندوه های شخصی و خصوصی خویش بکنم. تأکید کنم که اینجا این مسأله که احتمالاً فرد مذکور پشت نقاب هایی بدی های خود را سانسور کرده و نمای آرایش شده ی او را میبینیم مطرح نیست. مشکل این است که قوا و غرایز طبیعی[24]به طور عام منظورم هست، نیک بیندیشید ما برای رابطه های فیزیکی محدود به زمان و مکان طراحی شده و انتظار این بوده که با همان شرایط و مضایق فیزیکی محدود شوند. این مشکل را این در کنار این واقعیّت بگذارید که تعداد این آدم ها در رساج رو به فزونی میگذارد، شما هر از چند گاهی انسان های جدیدی را در گوشه و کنار مهمانی مییابید. شما در این اکوسیستم آزار نمیبینید؟ من حقیقتاً اذیّت میشوم.
https://twitter.com/iHaqi_/status/823686409647165440
- فضیلت سکوت
در باب ارزش سکوت کتاب ها نگاشته شده و ابواب روایی مملو گشته. عموم روایات باب سکوت هم فوق العاده زیبا هستند، و چون به این فضائل پایبند نیستیم (مشخّصاً خودم) برای همین تهذیب نفس از زبان را منحصر میدانیم در دروغ نگفتن و تهمت نبستن و غیبت نکردن و به تمسخر نگرفتن (که باز اگر هر کدام از این ها را مراعات کنیم، قدّیس زمانه ی مان خواهیم بود). به قول شیخ ما «ما در نظام کمالات الاهیه به پیشدبستان هم نرسیده ایم» و البته که مطابق واقعیت هم هست.
https://twitter.com/iHaqi_/statuses/792479027936301056
فضیلت بودن سکوت، غیر از موضوعیت ذاتی، طریقیت هم دارد؛ جلوگیرنده است از بیاخلاقی ها و خبط ها و فاش کردن ها، و شاید از همه مهم تر، باعث صحبت با خویشتن و تعمّق در درون باشد. سر به گریبان خود فرو بردن، و نتیجتاً بهتر اندیشیدن. به قول دوستی:
https://twitter.com/rohanimohammad/status/824003039002562562
فکر کنم بیش از این چیزی در ذهن نداشته باشم.
حال چه کنیم؟
عمیقاً باور دارم که انسان موجودیست اجتماعی (لذا روابط اجتماعی خود را میطلبد) و نیز انسان به سخن گفتن (و خصوصاً نوشتن) تسکین مییابد، کما این که در کافی شریف از جعفر بن محمّد (که درود ها بر او باد) روایت شده است که
القلب یتّکل علی الکتابة[25]کافی، ج 1، ص 52.
که
دل به نوشتن آرام گیرد.
لذا بهترین راهکار که برای خودم به ذهنم میرسد، جایگزین کردن مدیوم ای ست که معایب توییتر را نداشته باشد، و نیاز به نگاشتن و ابراز خویشتن من را نیز مرتفع کند. چه نهایتاً 10 نفر ای که توییت های مرا میپسندیدند این ها را نیز بخوانند یا نه؛
میخواهم گفته شوم، و گفته شود، آنچه سنگینی میکند؛ چه خوانده شود، چه نشود، فارغ از استاندارد ها و الزامات رساج، و خصوصاً توییتر. هر چند زمان و انرژی بیشتری بگیرد، به پختگی و ارضاکنندگی اش میارزد[26]نگارش این متن حدوداً (بلکه بیش از) 5 ساعت زمان برده است.. این مدیوم احتمالاً وبلاگگونه ای خواهد بود (مانند آنچه در آن هستید) به همراه امکان شلختهنگاری مانند رساج، خصوصاً توییتر. یعنی بخشی را اختصاص دهم به جیکواره ها، که پست هایی به شلختگی توییتر در آن مجتمع شود، با این تفاوت که دیگر مجال آن ندهد که لذّت های آنی تأیید و تحسین اعتیاد زایی کند، یا دیگر معایب مهمان شلوغ توییتر دامنگیر من شود؛
باز به قول حافظ عزیز،
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
گاهی آدم باید از تنهایی خود لذّت ببرد، پیاده روی تنها در شب، زمزمه ی ترانه ای با خود، و نوشیدن فنجانی قهوه در کنار حافظ، تنها، خصوصی، یواشکی.
پانوشت
↑1 | extension |
---|---|
↑2 | app, application |
↑3 | Rescue Time |
↑4 | مهمانی -مثلاً عصرانه- ای که در آن مشروبات الکلی عموماً ترکیبی سرو میشود. ویژگی اصلی این مهمانی سر پا بودن افراد و امکان رفت و آمد شان است، که باعث درگرفتن بحث های چند سویه در اطراف میز های تعبیه شده و یا حلقه های محزّا میشود. مشابه ش را در ایران کمتر سراغ دارم، شاید اگر صندلی های سالن عروسی را در موقع صرف شام حذف کنید و تعدادی میز قدّی بیفزایید، شباهت لازم را پیدا کند. |
↑5 | tweet |
↑6 | fave, favorite |
↑7 | reply |
↑8 | mention |
↑9 | hashtag |
↑10 | trending |
↑11 | retweet |
↑12 | quote |
↑13 | timeline |
↑14 | block |
↑15 | mute |
↑16 | notification |
↑17 | یکی از دوستانِ جان به درستی اشاره کرد که سرسنگینی به معنای بیتوجهی و بیعلاقگی (احتمالاً ناشی از تکبّر) هست، نه به معنی سردرد و سرگیجه ی ناشی از مصرف الکل. شاید صُداع کلمه ی مناسب تری بود، شاید ولی کمتر کسی معنی صداع را (به معنای «سردرد احتمالاً ناشی از میخوارگی») می داند. هر چند که در اوصاف شراب بهشتی هست که لَّا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ (واقعه، 19). |
↑18 | reward |
↑19 | این جمله ی اخیر از صحبت های دکتر امانی، روانشناس بالینی اقتباس شده. |
↑20 | learning |
↑21 | سعید نوری آزاد یک بار که برای مدّتی فیسبوک ش را معلّق کرده بود، فیسبوک را در مقابل وبلاگ به خودارضایی در عنفوان بلوغ تشبیه کرده بود، که در بلوغ هم خلل ایجاد میکند. |
↑22 | برتری فرگشتی (به تعبیر من) یعنی چیزی که صاحب آن را در فرآیند فرگشت برتر از دیگران بکند، یا در برزیستی (بقای) خود و نسل خویش، یا در تکثیر ژن خود. برای مثال، پر طاووس برای او مزیت فرگشتی محسوب میشود، چرا که به او در جفت گزینی و جفت گیری برتری میدهد. |
↑23 | نوشته ی جدا ای میطلبد. نگاشته که شد لینک میدهم، بفضله و منّه. |
↑24 | به طور عام منظورم هست، نیک بیندیشید |
↑25 | کافی، ج 1، ص 52. |
↑26 | نگارش این متن حدوداً (بلکه بیش از) 5 ساعت زمان برده است. |
الآن دیگه میتونم راحت بمیرم!
تو میتونی اینجا بنویسی؛ ولی مخاطبت رو تو توییتر پیدا کنی. اینطور که هر پستی میذاری اتوماتیک توییت شه. بعد از commenting systemای مثل Disqus استفاده کنی که interactionهای توییتری رو میآره تو کامنتهات. دیگه هیچوقت هم نیازی نیست بری تو توییتر. فقط اینجا تمرکز میکنی.
مثل اینکه از Disqus استفاده میکنی! :))
اتفاقی دیسکاس رو دیدم و جالب به نظرم اومد.
اون داستان اینترکشن ها رو نمیدونستم حقیقتاً، ایده ی خیلی خوبیه!
ممنون 🙂 😉
سلام.
جسارتا اختلاس :-“
ممنون!
تو ویرایش آخر به نظرم رسید که از چند تا غلط تایپی که باید اصلاح میشد یکی دو تاش جا مونده بود، گویا یکی ش همین بود.
اصلاح شد 🙂
از این سنخ استدلال ها که «انسان موجودی با فلان ویژگی هاست و با ما اساساً اینطور تکامل یافتهایم و مغزمان فلان طور کار میکند پس این مجموعه از جنبه های زندگی مدرن برایمان مضر است»، خوشم نیامده هیچ وقت. استدلال کننده به گزاره درستی اشاره میکند، دنیای ما خیلی سریع تر از خودمان تکامل یافته است. اما قبول ندارم که باید ترمز زندگی مدرن را کشید چون ما کشش آن را نداریم. برعکس. زندگی مدرن با سرعت هرچه بیشتری جلو خواهد رفت و میدانیم که از نسل ما انسانها نهایتا یکی دو سده دیگر افرادی زندگی خواهند کرد و لاجرم گونه جدیدی که با سرعت بالای زندگی بهترین تطبیق را دارد بر دنیا حاکم خواهد شد.
پس عقب کشیدن امروز ما نهایتا به زودتر به سررسیدن تاریخ نسل ما انسانها می انجامد و معتقدم باید تا جایی که میتوانیم دوام بیاوریم.
پ.ن. می دانم که حرفهای فوق کاملا میتواند مشکوک به «نات کیسی» باشد، اما… روی خواننده بیشتر از اینها حساب کرده ام 🙂
ممنون.